28 سال پیش در یکی از ماندگارترین قاب های تاریخ سینما، رابرت دنیرو به آلپاچینو گفت: «همیشه طوری زندگی کن که بتونی در عرض 30 ثانیه قید همه چیزت رو بزنی و فرار کنی... جمله ای به شدت کاغذی و چالش برانگیز که آخر فیلم حتی خود دنیرو هم نتونست بهش عمل کنه و در نهایت قربانی وابستگیهاش شد...»
درسته! «وابستگی»... کلمه ی بیرحمی که بیشتر از هر چیز دیگهای من رو یاد مسی، بارسلونا و عاشقانش میندازه... رابطه ای که بعد از 21 سال محکوم به جدایی شد! یکی از تلخ ترین جدایی های قابل تصور...
از همون اول با همه فرق میکرد، انگار مال اینجا نبود! انگار پروردگار دنیا بیشتر از بقیه دوستش داشت و زمان قابل توجهی رو صرف خلقتش کرده بود... انگار عشق، وفاداری، نبوغ، متانت، سخت کوشی، افتخار و لیاقت قرار بود فقط در وجود خودش معنی پیدا بکنه... کسی که خالقش قطعا به آفریدنش میباله... همون خالقی که دنیای ناعادلانش رو بر مبنای یک قانون بزرگ و بیرحمانه قرار داده: نابودی... نابودی ظالمانه همه آمال و وابستگی ها!
حالا و بعد از ناامیدی از رویای بازگشتش، وقتشه باور کنیم یکی از بزرگترین تسکین دهندههای زندگیمون رو از دست دادیم... وقتشه بدونیم افسانهها هم به آخر خط میرسن... وقتشه برای ندیدن همیشگیش در ترکیب تیم محبوبمون آماده بشیم... وقتشه اشکهای ناگوارش رو بعنوان آخرین تصویرش در بارسا توی ذهنمون حک بکنیم...
دیگه کسی نیست که در اوج ناامیدی ورق رو برگردونه، دیگه هیچ کس نمیتونه روی بی کفایتی بازیکنا و کادرفنی ماله بکشه، دیگه معجزه گری که همه پشتش قایم میشدن به تیم برنمیگرده، دیگه هیچ اتفاق فرازمینی در بارسلونا رخ نمیده...
خوشحالم که تیم محبوب من میزبان هنرنمایی هات بود.
تولدت ۳۶ سالگیت مبارک بیتکرارترین 💙❤🎂