یه روزی میرسه که دیگه همه چی تموم شده... تموم قصههای تلخ و شیرین آدمای تاریخ به پایان رسیده و دیگه هیچکسی باقی نمونده که بخواد خاطرهای یادآوری بشه!
از خودمون گرفته تا بتهوون و چگوارا و تمام شخصیتهای برجسته دنیا برای همیشه به باد فراموشی سپرده میشن...
حتی کسایی که خیلی بهشون وابسته بودیم، حتی اونایی که خیلی برامون الهام بخش هستن، حتی لیونل مسی...
چقدر وحشنتاک!
رکورد افسانهای ۷ توپ طلا، رقابت بینظیر با کریستیانو، فریادش در میان هوادارا بعد از ریمونتادا، شادی گل تاریخیش تو الکلاسیکو، پروازش روی دوش رونالدینیو، کوبیدن غرورآمیز دستش روی لوگوی بارسلونا، چیپ استثناییش به نویر، ضربه سر دیوانه وارش به فندرسار، دریبلهای متوالی و بغل پای نرمش به گوشه دروازه کاسیاس، بالا بردن جام کوپا بعد از اتمام حسرت ۲۸ ساله آلبی سلسته، و حتی اشکهای تلخ و دلخراش بعد از خداحافظی تحمیلیش از خانه...
همگی از یادها محو میشن... درست مثل تمام اتفاقاتی که تا الان برای آدمهای معمولی قبل از ما افتاده! همون آدمایی که اگه برگردن قطعا خیلیاشون یه جور دیگه زندگی میکنن! جوری که در پایان راه هیچ پشیمونی براشون باقی نمونده باشه و خیالشون راحت باشه به بهترین شکل با زندگی و شرایطش کنار اومدن...
اما آقای لیونل مسی، مطمئنم واژه پشیمونی برای شما تعریف نشده و اگه هزار بار دیگه هم به دنیا بیای بازم همینطوری جلو میری... بازم عشقت رو دنبال میکنی، محدودیتهات رو فراموش میکنی، برای رویاهات میجنگی و میلیونها آدم دیگه رو تحت تاثیر خودت قرار میدی... چی بهتر از این؟ کیه که دوست نداشته باشه مثل تو زندگی کنه؟ کسی مثل تو چرا باید به پایان راه و فراموش شدن اهمیتی بده؟
افتخار میکنم که عشق به فوتبال و بارسا باعث شد بشناسمت و دوسِت داشته باشم... امیدوارم سال دیگه همین موقعا دوباره برگردی و کتاب این قصهی زیبا رو قطورتر کنی...