اون روز دانشجوی خوابگاهی بودم... دورهی امتحانات میان ترم بود و هر ۵ تا هماتاقیم فرداش امتحان داشتن... به خاطر همین بیشتر از همیشه از عشق و علاقم به فوتبال متنفر بودن... چون هم از بیخیالیم به درسا لجشون میگرفت، هم دوست نداشتن اتفاقی که خودشون رو خوشحال نمیکنه، باعث شادی کس دیگهای بشه!
خلاصه بازی شروع شد و طبق معمول روی تختم پای لپتاپ به تماشای بازی نشستم... یادمه خیلی فوتبال تاکتیکی و نزدیکی بود و مدام استرس گل خوردن داشتم... هر چی بیشتر میگذشت من مضطربتر میشدم و هماتاقیام خوشحالتر!... تا اینکه دقیقه ۷۷ بالاخره با شلیک مسی مثل یه بمب منفجر شدم و با عربده کشیدن و فحاشی به نویر (که خیلی قمپز در کرده بود) خودم رو خالی کردم... بعدش تا اومدم بشینم و نفس تازه کنم، یکی از دیدنیترین گلهای دوران #مسی، به طرز جنون آمیزی حنجرهی من، اعصاب رفیقام و ناموس نویر رو هدف قرار داد...
بعد از این گل من فکر میکردم و رفیقام امیدوار بودن که کار تموم شده... اما پاس گل استثنایی مسی و لایی بینظیر #نیمار تیر خلاصی بود برای همهی حنجرهها، اعصابها و ناموسها...
حالا ۵ سال از اون زمان میگذره، هیچکس نمره میانترمش رو یادش نمونده؛ اما مطمئنم که نه من قیافه حیرت زده اونا از خاطرم میره، نه اونا چهره مشعوف و عرق کرده من رو فراموش میکنن...