توماس مولر، ستاره بیهمتای بایرن مونیخ و خالق پست «رومدویتر»، در انتقالی غیرمنتظره به ونکوور وایتکپس در امالاس پیوست. آیا این حرکت تاکتیکی میتواند فصل جدیدی در کارنامه اسطوره آلمانی رقم بزند و به وایتکپس در مسیر قهرمانی کمک کند؟ با ما همراه شوید تا جزئیات این ماجراجویی جدید را بررسی کنیم.
خبرگزاری هوشمند • بازی با جوایز نامحدود
توماس مولر، بازیکنی که در طول دوران حرفهای خود همواره از تعریف رایج پستهای فوتبال فراتر رفته است، حالا در آستانه فصلی جدید از کارنامهاش قرار دارد. اصطلاح «رومدویتر» (Raumdeuter) که خود مولر در سال 2011 ابداع کرد – به معنای «مفسر فضا» – به بهترین شکل سبک بازی او را توصیف میکند. او در بایرن مونیخ گاه در میانه میدان، گاه به عنوان مهاجم و گاه در نقش شماره 10 به میدان میرفت، اما در واقع او در هر نقطهای از زمین که فضایی برای نفوذ یا ایجاد موقعیت وجود داشت، ظاهر میشد و از آن بهره میبرد. این عبارت به سرعت وارد ادبیات فوتبال شد و حتی در بازی «فوتبال منیجر» نیز به عنوان یک نقش رسمی شناخته شد.
مولر تمام دوران حرفهای خود را بر پایه همین توانایی منحصربهفرد بنا نهاده است. او «رومدویتر» اصلی و شاید تنها «رومدویتر» جهان فوتبال است، زیرا هیچ بازیکنی شبیه او وجود ندارد. حالا با وجود افزایش سن و تکامل مداوم در زمینهای فوتبال سراسر دنیا، کیفیت توماس مولر همچنان پابرجاست و او «فضای» ایدهآلی را در لیگ برتر فوتبال آمریکا (امالاس) برای آخرین ماجراجویی فوتبالی خود یافته است. ونکوور شاید مقصد پرزرق و برقی مانند لسآنجلس، میامی یا نیویورک نباشد، اما از نظر تاکتیکی کاملاً مناسب است و محیط آن میتواند بهترین شرایط را برای مولر فراهم کند تا دوران حرفهای خود را با شکوه به پایان برساند.
در سال 2009، به نظر میرسید مولر جایی در ترکیب یک تیم حرفهای فوتبال ندارد. هیچکس دقیقاً نمیدانست او چه نوع بازیکنی است. هرچند او خود را به عنوان یک استعداد جوان در آکادمی بایرن تثبیت کرده بود، اما یورگن کلینزمن، سرمربی وقت بایرن، نمیدانست با مهاجمی ناآماده و نامنظم مانند او چه کند. در آن زمان حتی زمزمههایی از قرض دادن یا حتی فروش او با قیمت مناسب به گوش میرسید.
اما در لحظهای سرنوشتساز، کلینزمن در آوریل 2009 از بایرن جدا شد. لوئی فن خال در تابستان همان سال هدایت بایرن را بر عهده گرفت و یکی از اولین اقدامات جدی او، قرار دادن توماس مولر در ترکیب اصلی تیم بود. نقش او در ابتدا نامشخص بود؛ فن خال او را به صورت آزاد در جناحین به کار گرفت، اما به او اجازه داد در سراسر زمین حرکت کند و به دنبال فضا باشد. حمایت یک خط میانی قدرتمند و قدرت گلزنی ماریو گومز در خط حمله، به تیم کمک کرد. پس از چند ماه، مولر شروع به گلزنی کرد. او در تمام رقابتها 19 گل به ثمر رساند که تنها آرین روبن با 23 گل، از او پیشی گرفت.
از آن زمان به بعد، مولر در بایرن و تیم ملی آلمان تثبیت شد. او در جام جهانی 2010 خوش درخشید، مشترکاً کفش طلا را کسب کرد و در قهرمانی آلمان در جام جهانی 2014 نقش حیاتی ایفا کرد. تحسینهای زیادی از او به عمل آمد. یواخیم لو، سرمربی آلمان، مولر را «تحت تاثیر فشار قرار نگرفته» توصیف کرد و توانایی دفاعی او را ستود. مولر به خاطر تلاش بیوقفه و حضور فعالش در زمین مورد ستایش قرار گرفت. تعداد کمی نحوه عملکرد او را درک میکردند، اما پس از 17 سال فوتبال حرفهای، مولر به تنهایی در بوندسلیگا 150 گل و 175 پاس گل به ثبت رساند.
برخی انتظار داشتند مولر دوران حرفهای خود را در بایرن به پایان برساند و زمانی که مشخص شد قرارداد جدیدی به او پیشنهاد نخواهد شد، عدهای فکر کردند او کفشهایش را آویزان خواهد کرد. مولر تمام افتخارات ممکن را کسب کرده بود و از بازیهای ملی نیز کنارهگیری کرده بود. اما او صراحتاً از قصد خود برای ادامه بازی گفت. گزارشهایی از علاقه منچستریونایتد شنیده شد که مولر آنها را رد کرد. چند باشگاه سری آ نیز تمایل نشان دادند، اما مولر توجهی نکرد. امالاس همواره مقصدی طبیعی برای او به نظر میرسید.
از باشگاههای بزرگ زیادی نام برده شد. باشگاه لس آنجلس افسی برای مدتی به عنوان یک مقصد قوی و واقعبینانه مطرح بود. لس آنجلس به یک ستاره دیگر نیاز داشت، یا برای بازی در کنار اولیویه ژیرو یا جایگزینی او. جان تورینگتون، مدیر کل لس آنجلس، شاید هر دو را میخواست. اما در نهایت هیچکدام را به دست نیاورد و مولر توجه خود را به ونکوور وایتکپس معطوف کرد؛ تیمی که در صدر جدول کنفرانس غرب قرار داشت. گزارش شده که این انتقال با قراردادی 18 ماهه تقریباً نهایی شده است.
تصور تناسبی ایدهآلتر در زمین دشوار است. ونکوور تیم بسیار خوبی است و شگفتی فصل امالاس محسوب میشود. آنها مدت کوتاهی پیش از شروع فصل سرمربی خود را برکنار کردند و بهترین بازیکن خود را در آوریل به دلیل مصدومیت شدید زانو از دست دادند. اما این تیم کانادایی به جای سقوط، زیر نظر جاسپر سورنسن، که در ژانویه استخدام شد، احیا شد. برایان وایت، که زمانی در امالاس کمتر مورد توجه بود، به لطف بهترین فصل گلزنی دوران حرفهای خود، خود را وارد بحثهای تیم ملی آمریکا کرده است. سباستین برهالتر در خط میانی عالی بوده است. خط دفاعی نیز عملکرد خوبی داشته و آنها در رده دوم کنفرانس غرب قرار دارند، با یک بازی کمتر نسبت به سن دیگو، تیم صدرنشین. تنها چیزی که وایتکپس کم دارد، یک محور مرکزی است. آنها گاهی اوقات بیش از حد سراسیمه بازی میکنند.
سبک بازی انتقالی آنها تماشایی است، اما آنها به بازیکنی نیاز دارند که کنترل بیشتری را ارائه دهد، بازی را سازماندهی کند و بازیکنان را با توپ و بدون توپ در موقعیتهای مناسب قرار دهد. در واقع، چیزی که آنها نیاز دارند، بازیکنی است که بتواند در فضاها حرکت کند، جیبهای کوچک را پیدا کند و شاید از همه مهمتر، یک رهبر در زمین باشد.
مولر تنها بازیکنی از این دست نیست که در امالاس موفق میشود. شاید نزدیکترین مثال سرخیو بوسکتس باشد. هافبک دفاعی سابق بارسلونا، ستاره مسن اروپایی دیگری است که برای جادوگری خود هرگز به سرعت و پاهای آماده متکی نبود. او نیز بازیکنی بود که واقعاً پست مشخصی نداشت یا نمیتوانست در یک پست ثابت تعریف شود. اما او نیز در امالاس موفقیت چشمگیری کسب کرده است. هرچند دوره انطباقی وجود داشته، اما بوسکتس اثبات میکند که هوش و درک بازی میتواند تقریباً در هر سنی کارساز باشد.
مزیت دیگر اینجا این است که بازیکنان تعیین شده (Designated Players) در امالاس – که مولر نیز از سال آینده یکی از آنها خواهد بود – تمایل دارند نقشهای مشابهی را ایفا کنند. اگر فهرست بازیکنان یک تیم امالاس به خوبی ساخته شود، بازیکنان باتجربه و گرانقیمت شما اغلب «بازیکنان لوکس» نامیده میشوند. آنها در واقع بهترینهای رده خود هستند، بازیکنانی که نباید بتوانید آنها را بخرید – آنهایی که تیم شما را تنها با کیفیت فردیشان بهتر میکنند.
به طور سنتی، آنها همان هافبکهای هجومی بودهاند که گلزنی، پاس گل و گشایش بازی را بر عهده میگیرند – البته با این شرط که تیم کمی حول محور آنها تنظیم شود. لیونل مسی، البته مثال افراطی این مورد است، اما رویای طرفداران فوتبال مدرن از شماره 10های مسن هنوز هم در امالاس بسیار زنده است. مولر دقیقاً آن بازیکن نیست. نرخ دوندگی او بدون توپ همچنان عالی است، در حالی که آمار دفاعی او نیز خواندنی است – به خصوص برای یک بازیکن 35 ساله. اما او آن استعداد ویژهای را دارد که نیاز به فضاسازی دارد. به زبان آمریکایی، او آنقدر خوب است که میتواند گاهی یک حرکت را انجام ندهد و آنقدر باهوش است که میداند چه زمانی این کار را انجام دهد.
در 27 ژوئن 2010، آلمان یک پیروزی فراموشنشدنی در جام جهانی مقابل انگلستان به دست آورد. آنها رقیب دیرینه خود را 4-1 در هم کوبیدند و سهشیرها را در مرحله یک چهارم نهایی به خانه فرستادند. مولر فوقالعاده بود و گلهای سوم و چهارم را به ثمر رساند تا یک نمایش استادانه را کامل کند. او به سؤالات استاندارد پس از بازی در یک مصاحبه تلویزیونی پاسخ داد و سپس، با لبخندی بامزه، به خانوادهاش سلام کرد: «فقط میخواستم به دو مادربزرگم و پدر بزرگم سلام کنم. این کار مدتهاست که عقب افتاده بود.»
این تنها داستان جذاب از مولر نیست. به نظر میرسد همه یک خاطره از او دارند. او عاشق کنفرانسهای خبری و شوخیهای بامزه است. او یک بار روبرت لواندوفسکی را در مقابل خبرنگاران گیج با عنوان «روبرت لوانگلزکی» خطاب کرد و در سکوت منتظر ماند تا خبرنگاران سردرگم بالاخره خندهای تلخ از سر گیجی سر دادند. او دوران حضورش در بایرن را با تعریف یک لطیفه در مقابل هواداران حاضر در آلیانز آرنا به پایان رساند:
«پدری در خانه در حال مرگ است. سه فرزندش کنار بسترش هستند. ناگهان بوی کیک مورد علاقهاش از آشپزخانه، جایی که مادر در حال پختن است، به مشام میرسد. پدر میگوید: 'پسرم، لطفاً آخرین تکه از کیک مورد علاقهام را برایم بیاور، این آخرین آرزوی من است.' پسر بدون کیک از آشپزخانه برمیگردد. پدر میپرسد: 'چه شده؟' پسر میگوید: 'خب، مامان میگوید برای بعد از مراسم خاکسپاری است!'»
با خندهای ریز، او زمین را ترک کرد. و شاید بهترین بخش شخصیت مولر همین باشد. او بسیار سرگرمکننده است. او بسیار شوخطبع است. او سوژه عالی برای محتواست. برای کسی که بازی را اینقدر جدی میگیرد و مهار کردنش بسیار دشوار است، او شخصیتی فوقالعاده جذاب است.
البته، نگرانیهایی نیز بر اساس سن مولر وجود دارد. او 35 ساله است و پاهایش ممکن است نتوانند یک فصل کامل امالاس را تحمل کنند. او همچنین هرگز فوتبال باشگاهی را بدون پوشیدن پیراهن بایرن مونیخ بازی نکرده است. بله، مربیان زیادی در دوران حضور او در باواریا آمده و رفتهاند، اما او همواره بازیکن مشابهی در یک سیستم مشابه باقی مانده است. شوک فرهنگی میتواند واقعی باشد و ممکن است یک دوره سازگاری وجود داشته باشد – مهم نیست مولر در طول سالها چقدر تطبیقپذیر بوده است.
اما نکته خوب در اینجا این است که ونکوور از قبل هم تیم بسیار خوبی است. آنها تنها چند ماه پیش به فینال جام قهرمانان کونکاکاف رسیدند و پس از یک افت کوتاه، شانس اصلی برای قهرمانی در کنفرانس غرب هستند – چه با مولر و چه بدون او. تصور میشد چنین تیمی بعید، انرژی خود را از دست بدهد، اما آنها این انرژی را به طور کامل حفظ کردهاند.
مولر لازم نیست نجاتبخش تیم باشد. او حتی لازم نیست بلافاصله به عنوان بازیکن ثابت به میدان برود. در عوض، او میتواند به تدریج وارد تیم شود. او کمتر شبیه مسی و بیشتر شبیه مارکو رویس در لس آنجلس گلکسی در فصل گذشته است – بازیکنی با کمی استعداد ویژه برای تیمی که از قبل به اندازه کافی برای رقابت بر سر قهرمانی خوب است.
اینکه آیا او میتواند برای 18 ماه دیگر دوام بیاورد، سازگار شود و ادامه دهد، هنوز مشخص نیست. اما او همچنان در جایی در زمین حضور خواهد داشت، فضاها را تفسیر خواهد کرد و در بین بازی شوخی خواهد کرد.
🚨🚨این مطالب را هم بخوانید:
🔹از اولدترافورد تا آنفیلد؛ مربی سابق منچستریونایتد سکان هدایت زیر ۱۸ سال لیورپول را در دست گرفت
🔹تای باریبو، ستاره فیلادلفیا یونیون: از کابوس جنگ تا درخشش در امالاس و انتخاب به تیم آلاستار
🔹اولین بازی ویکتور گیوکرس برای آرسنال؛ آرتتا: او متفاوت خواهد بود!
🔹لیورپول با فروش تایلر مورتون به لیون، بودجه خرید الکساندر ایساک را تامین میکند؟
🔹اوبامیانگ در بازگشت به مارسی: هیجانزدهام که کنار ستارهای مثل میسون گرینوود بازی کنم
خبرگزاری هوشمند • بازی با جوایز نامحدود